مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
از نفـس افـتاد تا آرامِ جـان در عـلـقـمه ایستاد و بر سرِ خود زد زمان در علقمه مَشک گریان و علَم افتاد بر خاک و چطور با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه تیرها چشمش زدند و حضرت ماهِ حرم غرقِ خون افتاد از تاب و توان در علقمه در همآغوشیِ زخم نیزهها جا مانده بود هم برادر، هم عمویی مهربان در علقمه بغض کرد و تیر خورد و جرعهای لب تر نکرد یاد شیرخواره! به یاد کودکان در علقمه تکّه تکّه «کاشف ٱلکربِ» حرم تکثیر شد روی خاک کربلا، شد بینشان در علقمه داشت میآمـد ولی افـتاد چـندین مرتـبه سید و سالارمـان، شد ناتـوان در علقمه از فشارِ «إنکسار» و از غمِ «أدرک أخا» حضرت ارباب شد قامت کمان در علقمه گریه میکرد و گمانم داشت پیش از قتلگاه با صدای خندهها، میداد جان در علقمه! |